۱۳۸۹ تیر ۱۳, یکشنبه

داستانهای موشی و موشیان - 1

http://www.freeupload.com.au//uploads/299/1.jpg

موشی خیلی دوست داشت پنیر بخوره . بوی پنیر همسایه به مشامش رسید . از خونه اش بیرون آمد . ماه را دید که در آسمان می درخشد.
ماه به اندازه یک پنیر سفید بزرگ بود ، انگار توش یه دنیا پنیر نمکی و خوشمزه داشت .

و اما فردای آن روز :
موشیان دوست قدیمی موشی ، اسم اختراع جدیدش را (( موشک )) گذاشت و به موشی گفت :
((موشی عزیز ! چون جنابعالی به خاطر عینکم مسخرم نکردی اجازه میدم همراه من به کره ی ماه سفر کنی!))

موشی در موشک را بست و آندو به سرعت از جو زمین خارج شدند .
حالا دیگر موشی و موشیان توسط آدم فضایی ها ، با پنیر های نمکی و خوشمزه پذیرایی می شوند .


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر